-
تو شاهکار خالقی
سهشنبه 22 شهریورماه سال 1390 16:50
-
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1390 14:03
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم میگن این عادته، هر شب تو میایی پی خوابم تکرار دوست داشتنت اما نمیتونه بشه عادت چرا هر بار که از آن کوچه گذشتم گرمی دستت توی دستم نرود از پی ات هر دم باور نبودن تو توی این کوچه خلوت...
-
ما از درون زنگ زدیم!!!...
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1390 18:55
مرحوم حسین پناهی هنرپیشه فقید می گفت بعد از مرگم مردم من را خواهند شناخت!! شاید بعضی از اشخاص فکر میکردند وی عقل درستی ندارد!!! اینک به بعضی از حرفهای او نگاهی بیندازیم ازآجیل سفره عید چند پسته لال مانده ا نها که لب گشودند ؛ خورده شدند!!!... آنها که لال مانده اند ؛ می شکنند!!!... دندانساز راست می گفت: پسته لال ؛سکوت...
-
bu sevda bitmez
جمعه 18 شهریورماه سال 1390 13:42
Ben yasaklara değil sevdalara yenildim Ben yıllara değil yalnızlığa yenildim Ben hayata değil tek sana yenildim Benim sana olan bu sevdam bitmez Zincirlere vursalar Zamanı durdursalar Sırtımdanda vursalar Bu sevda bitmez Benim sevdiğim kadar kimse seni sevemez Benden başka hiç kimse uğrunda ölemez İstersen çek git...
-
ترس
جمعه 18 شهریورماه سال 1390 12:48
ترسم از وحشت پوسیدن نیست غم من غربت تنهایی هاست ترسم از اون روزیه که جای خالیت باید بره تو باورم تکرار دوباره ها بودن و نداشتن ها کاش نمیداد که یه روز پس بگیره باز شمردن اون لحظه های انتظار چه کسی باور کرد؟ جنگل مهر مرا، آتش عشق تو خاکستر کرد
-
راز شقایق
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1390 20:38
شقایق گفت :با خنده نه تبدارم ، نه بیمارم گر سرخم ،چنان آتش حدیث دیگری دارم گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته و عشق...
-
تناسخ
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1390 20:21
اگر به تناسخ معتقدید، به نشانی http://thebigview.com/pastlife بروید تا با وارد کردن تاریخ میلادی تولدتان متوجه شوید که در زندگی قبلی چه جور آدمی بوده اید!چه تجربیاتی داشته اید و چه درسهایی را از زندگی قبلی باید در زندگی جدید به کار ببندید
-
رویای واقعی
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1390 20:04
واسه ی دیدن بارون اشکات دوباره خاطره هامو سوزوندم ولی تو اینجا نبودی ببینی چجوری پای نگاه تو موندم تو نبودی که ببینی دلم رو چجوری عاشق عشق تو مونده منی که بی تو یه لحظه نبودم کی دل خاطره هاتو شکونده میون رنگ عجیب نگاهت یکمی فاصله مونده تا دریا تا دل خسته نفس به نفس شه تو بیا واقعی شو خود رویا واسه ی دیدن ساحل چشمات...
-
بخوانیم و عمل کنیم.
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1390 09:18
۱) اگر اولش به فکر آخرش نباشی آخرش به فکر اولش می افتی ۲) لذتی که در فراغ هست در وصال نیست چون در فراغ شوق وصال هست و در وصال بیم فراغ ۳) آغاز کسی باش که پایان تو باشد ۴) پرستویی که به فکر مهاجرت هست از ویرانی آشیانه نمی هراسد ۵) کمی سبکسری لازم است تا از زندگی لذت ببری و کمی شعـــور، تا مشکلی برایت پیش نیاید ۶) دوست...
-
به حرفم گوش کن
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1390 08:52
به حرفم گوش کن یارب به دردم گوش کن یارب اگه بیهوده میگویم مرا خاموش کن یارب مرا یارب نمی خوای گناه از تو اگه نفرین به این دنیای بد کردم بگو یارب چه بد گفتم چه بد کردم که نزدت خودم را دیو دد کردم بجز عشقی که دردش را به من دادی به من یارب چه بخشیدی که رد کردم فقط در عاشقی یارب مدد گفتم شدم عاشق تمنای مدد کردم شب مستی...
-
شعری از یک دوست
چهارشنبه 16 شهریورماه سال 1390 19:44
مثل شمع نیمه جون ، داره میسوزه تنم کسی باور نداره این تن خسته منم خیره مونده به افق چشم انتظاره من همزبون شعله هام داد من فغان من قصه زندگی من قصه ماه و پلنگ قصه رفتن و موندن قصه شیشه و سنگ شب به پایان نرسونده شعله آخر من صبح صادق ندمیده روی خاکستر من شعله از سرم گذشت آشنایی نرسید قطره قطره شد تنم در فضای شب چکید هرچه...
-
محبوب تر از پیامبر خدا
سهشنبه 15 شهریورماه سال 1390 21:42
وقتی حضرت عیسی علیه السلام از خداوند در خواست کرد کسی را به او نشان دهد که نزد خدا محبوب تر از او باشد، خداوند عیسی را به پیرزنی که در کنار دریا زندگی می کرد راهنمایی نمود. وقتی عیسی علیه السلام به سراغ آن خانم آمد، دید در خرابه ای زندگی می کند وبا بدنی فلج و چشمانی نابینا در گوشه ای رها شده است. وقتی حضرت عیسی علیه...
-
من و این آدما
سهشنبه 15 شهریورماه سال 1390 14:28
چرا ما ها اینجوری شدیم؟ چرا دنیای اطرافمون رو اینقدر داریم خراب میکنیم؟ به کجا چنین شتابان؟ چرا قدر محبت دوستی که خالصانه تقدیمون کرده رو نمیدونیم و بعد میریم محبت کسی دیگه ای رو به خواری گدایی میکنیم؟ مگه نه اینکه خدا ما رو اشرف مخلوقات قرار داد، حالا این اشرف مخلوقات تا چه حد خودشو حقیر و پست کرده؟ یادمون نره...
-
تقدیم به همه شما
دوشنبه 14 شهریورماه سال 1390 20:55
یه زمانی دفتر خاطرات داشتم، خاطراتم رو مینوشتم،یه خنده ، یه نگاه، یه انتظار یه شروع، یه راه ، یه پایان تو زمان خودش خوب بود، ولی سالهای بعد همون زمان میشد یه عذاب میگن تلخ ترین خاطرات هر کسی یه روزی بهترینشون بوده یه زمانهایی یه چیزی بیخ این گلو گیر میکنه، خودت میدونی از کجا اومده؟ ولی نمیتونی به کسی بگیش یه روز فکر...
-
wise statements
دوشنبه 14 شهریورماه سال 1390 16:56
در روزگاری که خنده ی مردم از زمین خوردن توست ، برخیز تا بگریند . . . ******************** نصف اشباهاتمان ناشی از این است که وقتی باید فکر کنیم ، احساس می کنیم و وقتی که باید احساس کنیم ، فکر می کنیم . ******************** سر آخر، چیزی که به حساب می آید تعداد سالهای زندگی شما نیست بلکه زندگی ای است که در آن سالها کرده...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 شهریورماه سال 1390 14:39
-
به یه دوست
یکشنبه 13 شهریورماه سال 1390 16:39
نمیدونم چرا بعضی وقتها، وقتی انتظار چیزی رو نداری برای آدم پیش میاد وقتی فکر میکنی زندگی همین روال روزمرگی هست،وقتی داری عادت میکنی وقتی تونستی خودتو حسابی گول بزنی اونوقت ناخاسته برات پیش میاد حس میکنی زندگیت داره عوض میشه، حتی واسه یه مدت کوتاه کوتاه به اندازه یه نفس یا نه به اندازه یه پلک زدن آهسته گام بردار شیشه...
-
یه بغل گلای مریم
یکشنبه 13 شهریورماه سال 1390 10:19
یه بغل گلای مریم یه غزل بوسه خسته یه نفس حبس تو سینه یه گلو با بغض بسته واسه زود بودن چه دیرم با غم چشمات میمیرم وقت رفتنت عزیزم گریه هامو پس میگیرم یه نفر حبس تو چشمات تاابد گوشه زندون یه نفر عاشق عاشق عشق صدای بارون ، جونشو لحظه ی آخرمیسپاره به دستت ارزون چه جوری طاقت بیارم؟ شبهای دل واپسیم رو تو ندیدی سوختنم رو تب...
-
یکی هست
شنبه 12 شهریورماه سال 1390 22:28
لینک مستقیم: http://s2.picofile.com/file/7130802903/Morteza_Pashaei_Yeki_Hast_Blog_Linkeman_IR.mp3.html
-
حواس پنج گانه
شنبه 12 شهریورماه سال 1390 11:41
در جزیره ای زیبا تمام حواس آدمیان، زندگی می کردند: ثروت، شادی، غم، غرور، عشق و ... روزی خبر رسید که به زودی جزیره به زیر آب خواهد رفت. همه ساکنین جزیره قایق هایشان را آماده و جزیره را ترک کردند. اما عشق می خواست تا آخرین لحظه بماند، چون او عاشق جزیره بود. وقتی جزیره به زیر آب فرو می رفت، عشق از ثروت که با قایقی با...
-
عشق و ایمان
شنبه 12 شهریورماه سال 1390 10:54
عشق و ایمان سوسک با خدا گفت : کسی دوستم ندارد . می دانی که چه قدر سخت است ، این که کسی دوستت نداشته باشد ؟ تو برای دوست داشتن بود که جهان را ساختی . حتی تو هم بدون دوست داشتن … خدا هیچ نگفت . گفت : به پاهایم نگاه کن ! ببین چقدر چندش آور است . چشم ها را آزار می دهم . دنیا را کثیف می کنم . آدم هایت از من می ترسند . مرا...
-
باید ونباید های سه گانه در زندگی
جمعه 11 شهریورماه سال 1390 20:30
سه چیز در زندگی پایدار نیست: رویاها موفقیت ها شانس سه چیز در زندگی که وقتی از کف رفتند باز نمی گردند: زمان گفتار موقعیت سه چیز ما را نابود می کنند: تکبر زیاده روی عصبانیت سه چیز بسیار با ارزشمند در زندگی: عشق اعتماد به نفس دوستان سه چیز در زندگی که هرگز نباید آنها را از دست داد: آرامش صداقت امید خوشبختی زندگی ما بر سه...
-
یه خواب راحت
جمعه 11 شهریورماه سال 1390 12:56
-
کاش می دانستی
جمعه 11 شهریورماه سال 1390 07:54
کاش می دانستی بعداز آن دعوت زیبا به ملاقات خودت من چه حالی بودم! خبر دعوت دیدارت چونکه از راه رسید پلک دل باز پرید من سراسیمه به دل بانگ زدم آفرین قلب صبور زود برخیز عزیز جامه تنگ در آر وسراپا به سپیدی تو درآ. وبه چشمم گفتم: باورت می شود ای چشم به ره مانده خیس؟ که پس از این همه مدت ز تو دعوت شده است! چشم خندید و به...
-
تقدیم به تو دوست نازنین
جمعه 11 شهریورماه سال 1390 07:23
افلاطون گفته روح دایره است من دایره های روحم را کشف کردم 5 دایره دور روحم کشیدم و خودم را مرکز این دایره ها قرار دادم مگر نمی خواستم خودم را کشف کنم؟؟؟ پس مرکز آن دایره ها خودم بودم در دایره اول نام افردی را نوشتم که حال و هوای خوبی به من میدهند و در دایره پنجم که دورترین دایره به مرکز بود نام کسانی که از دنیای من...
-
Write your name in hearts of people
جمعه 11 شهریورماه سال 1390 07:12
-
از خواب بیدارم کن
پنجشنبه 10 شهریورماه سال 1390 20:13
بگو که هنوز دنیا پر از قشنگیه . بگو که همه این سیاهی ها دروغه و وقتی صبح بشه بازهم پرنده کوچولو با ترنم محبتش گلها روازخواب بیدار می کنه . بگو هنوز هم خورشید می آد و با دستهای پر از نورش شب سیاه رو می بره . بگو که هنوز روی گلبرگهای ظریف شقایق ، یه جایی برای شبنم ها هست . بگو که هنوز میشه توی چشمهای یه غریبه خیره شد و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 شهریورماه سال 1390 16:00
وقتی تمام شیرها پاکتی اند وقتی همه ی پلنگ ها صورتی اند وقتی پهلووناش دوپینگی اند ایراد مگیر که عشق ها ساعتی اند!
-
هنوز زندهای
سهشنبه 8 شهریورماه سال 1390 20:54
تنها اتاقی همیشه مرتبه و همه چیز سر جاش میمونه، که توش زندگی نکنی! اگه زندگیت گاهی آشفته میشه و هیچی سر جاش نیست، بدون هنوز زندهای! اما اگر همیشه همه چی آرومه و تو چقدر خوشحالی! یه فکری برای خودت بکن! هر چه بیشتر احساس تنهایی کنی، احتمال شروع یک رابطه احمقانه بیشتر میشود! حاصل عشق مترسک به کلاغ، مرگ یک مزرعه بود!...
-
یه بهونه کوچک
سهشنبه 8 شهریورماه سال 1390 00:53
هر شروعی یه امیدی است امیدی که به خودت بگی شاید ایندفعه همه چیز تغییر کنه شاید یه روزی بیاد که غمی تو دلت نباشه از صدای بارون دم صبح از صدای پرنده ای که نشسته لب پنجره لذت میبری