-
من و این روزا
دوشنبه 5 دیماه سال 1390 18:20
بعضی روزا یا شایدم اغلب روزا وقتی داری تو خیابون قدم میزنی میبنی خودتی و خودت................................................. تنها تنها به دنیا میایم تنها از این دنیا میریم حد فاصل این دوتا تنهایی رو میگیم زندگی نه درکت میکنن نه درکشون میکنی خیلی وقته به این فکر میکنم یعنی اینهمه درد و غم و تحمل میکنیم که آخرش چی...
-
شب یلدا
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1390 18:33
شب یلدا هم آمد این سایت رو براتون گذاشتم اگه دوست داشتین تفالی به دیوان حضرت حافظ بزنید امیدوارم که تمام لحظات زندگی به کامتون باشه http://www.1doost.com/Hafez-All.htm
-
دیگه دیره
پنجشنبه 24 آذرماه سال 1390 00:27
وقتی رفتی یک نگاه نکردی چاره شد وداع دل بکن که دیگه دیره رفتی از کنار من، نمونده بود قرار من دل بکن که دیگه دیره دیگه گذشتن اون روزا، منو و تو راهمون جدا دل بکن که دیگه دیره یه روز بودی همه کسم، خاطراتت برام بسن دل بکن که دیگه دیره
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 آذرماه سال 1390 00:12
دلم میخواد بعضی لحظه ها، بعضی جاها زمان متوقف شه تو همون زمان بمونم خدایا صبر من اندازه تو نیست من خسته شدم از این آدما از این تکرار ها از این باورهای پوچ از این آدمای سست تو گفتی از رگ گردن نزدیک تری پس چرا دیگه گرمی وجود بزرگت رو حس نمیکنم میدونم توهر روز تو باور من دست نیافتنی تر میشی و من در زمان شناور و هر روز تو...
-
یک شبی مجنون نمازش را شکست
شنبه 5 آذرماه سال 1390 15:29
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه ی لیلا نشست عشق ، آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود سجده ای زد بر لب درگاه او پر ز لیلا شد دل پر آه او گفت یا رب از چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای جام لیلا را به دستم داده ای وندر این بازی شکستم داده ای نشتر عشقش به جانم می زنی دردم از لیلاست آنم می...
-
فاصله
جمعه 27 آبانماه سال 1390 10:23
وقتی میاد که منتظرش نیستی، تا میای به بودنش عادت کنی میره نمیدونم فاصله بین این بودن و رفتن را با چه واژه ای میشه توصیف کرد؟
-
ادمکای برفی
جمعه 20 آبانماه سال 1390 23:44
آدمکای برفی آروم تر بخندین ستاره های روشن چشماتون رو ببندین یواش یواش ببارین ای قطره های بارون لیلی من تو خوابه کنار بید مجنون نگو یه وقت که دستات قلبمو بردن از یاد کجا رفتی عزیزم دلت منو نمیخواد تنهای تنها موندم نمونده دیگه حرفی رفیق غصه هامن آدمکای برفی...
-
ترسیدم
چهارشنبه 18 آبانماه سال 1390 21:12
یه عمر ترسیدم از اینکه یه روز از خواب بیدار شم ببینم یادت با من نیست ترسیدم از روزی که بارون بیاد، یاد ترسم از سرمایی که به وجودت میاد پر نشه ترسیدم از روزی که جای دستت توی برف ها آب بشه و اندازه دستت از یادم بره ترسیدم از روزی که گرمای آغوشت از آن من نباشه ترسیدم از روزی که خنده ات به روی کسی دیگه ای باشه ترسیدم در...
-
زندگی زیباست
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1390 20:05
زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کـن گردشـــی در کوچــه باغ راز کن هر که عشقش در تماشا نقش بست عینک بد بینی خود را شکسـت علـت عـاشــــق ز عـلتــها جــداســـت عشق اسطرلاب اسرار خداست من مـیـــان جســـمها جــان دیـــده ام درد را افکنـــده درمـان دیـــده ام دیــــده ام بــر شـــاخه احـســـاســها می تپــد دل در شمیــــم...
-
دکتر علی شریعتی
دوشنبه 18 مهرماه سال 1390 09:12
از خداوند چیزی برایت میخواهم که جز خدا در باور هیچکس نگنجد! در بیکرانه زندگی دو چیز افسونم کرد ، آبی آسمان که می بینم و میدانم نیست و خدایی که نمی بینم و میدانم که هست.. روزگاریست که شیطان فریاد می زند: آدم پیدا کنید! سجده خواهم کرد. در دردها دوست را خبر نکردن ، خود نوعی عشق ورزیدن است! گاهی گمان نمیکنی ولی میشود ،...
-
مومنان بی ایمان یا شراب خوار با ایمان
جمعه 8 مهرماه سال 1390 16:49
سرمایه داری در نزدیکی مسجد قلعه فتح الله کابل رستورانی ساخت که در آن موسیقی و رقص بود و برای مشتریان مشروب هم سرو می شد. ملای مسجد هر روز در پایان موعظه دعا می کرد تا خدا صاحب رستوران را به قهر و غضب خود گرفتار کند و بلای آسمانی بر این رستوران نازل یک ماه از فعالیت رستوران نگذشته بود که ... رعد و برق و توفان شدید شد و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 مهرماه سال 1390 16:19
گریه هایم بی صداست عشق من بی انتهاست ردپای اشک هایم را بگیر تابدانی خانه عاشق کجاست
-
مهاتما گاندی
سهشنبه 5 مهرماه سال 1390 21:20
به یاد داشته باش: من نباید چیزى باشم که تو میخواهى، من را خودم از خودم ساختهام . منى که من از خود ساختهام، آمال من است . تویى که تو از من میسازى آرزوهایت و یا کمبودهایت هستند . لیاقت انسانها کیفیت زندگى را تعیین میکند، نه آرزوهایشان . و من متعهد نیستم که چیزى باشم که تو میخواهى . و تو هم میتوانى انتخاب کنى که...
-
آخه من کم کم داره یادم می ره
سهشنبه 5 مهرماه سال 1390 18:52
یکی بود یکی نبود. یه روزی روزگاری یه خانواده ی سه نفری بودن. یه پسر کوچولو بود با مادر و پدرش، بعد از یه مدتی خدا یه داداش کوچولوی خوشگل به پسرکوچولوی قصه ی ما میده، بعد از چند روز که از تولد نوزاد گذشت . پسرکوچولو هی به مامان و باباش اصرار می کنه که اونو با نوزاد تنها بذارن. اما مامان و باباش میترسیدن که پسرشون...
-
چرا یک زن گریه میکند؟
یکشنبه 3 مهرماه سال 1390 23:09
یک پسر کوچک از مادرش پرسید: چرا گریه می کنی مادرش به او گفت : زیرا من یک زن هستم . پسر بچه گفت: من نمی فهمم مادرش او را در آغوش گرفت و گفت : تو هیچگاه نخواهی فهمید بعدها پسر کوچک از پدرش پرسید : چرا مادر بی دلیل گریه می کند پدرش تنها توانست به او بگوید : تمام زن ها برای هیچ چیز گریه می کنند پسر کوچک بزرگ شد و به یک...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 مهرماه سال 1390 01:44
-
راه های رسیدن به آسانترین راه ها...
جمعه 1 مهرماه سال 1390 11:01
آسان ترین راه آشنایی ، یک سلام است ، ولی گرم و صمیمی . - آسان ترین راه قدردانی ، یک تشکر ساده است ، ولی خالص و صمیمانه . - آسان ترین راه عذر خواهی ، عدم تکرار اشتباه قبلی است . - آسان ترین راه ابراز عشق ، به زبان آوردن آن است . - آسان ترین راه رسیدن به هدف ، خط مستقیم است . - آسان ترین راه پول در آوردن ، آن است که...
-
سکوت سرشار از ناگفته هاست
جمعه 1 مهرماه سال 1390 00:51
دلتنگی های آدمی را ، باد ترانه ای می خواند رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد و هر دانه ی برفی به اشکی ناریخته می ماند سکوت سرشار از سخنان ناگفته است از حرکات ناکرده اعتراف به عشق های نهان و شگفتی های بر زبان نیامده در این سکوت حقیقت ما نهفته است حقیقت تو و من ٭٭٭ برای تو و خویش چشمانی آرزو می کنم که چراغ ها و...
-
مگسی را کشتم
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1390 18:07
مگسی را کشتم نه به این جرم که حیوان پلیدیست، بد، است و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است طفل معصوم به دور سر من می چرخید به خیالش قندم یا که چون اغذیه ی مشهورش، تا به آن حد، گَندَم ای دو صد نور به قبرش بارد مگس خوبی بود من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد مگسی را کشتم مرحوم حسین پناهی
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1390 18:02
زبان عاقل درقلب اوست وقلب احمق در زبانش. زخمی که دوست وارد کرده است،بهبود نمی یابد. زمین مالک افراد است نه افراد مالک زمین. سخاوت،بخشیدن پیش از تقاضاست. سنگین ترین بار در سفر کیف خالی است. سکوت گاهی بهترین پاسخ است. مرگ تمام نفرتها را دفن می کند.
-
جاده سبز
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1390 16:13
چند وقت پیش فیلمی نشون میداد به نام جاده سبز یکی از شخصیت های اون فیلم مرد سیاه پوستی بود بنام جان کافی کسی که قدرت ماوراء داشت میتونست بیماری رو مانند ذرات معلق از بدن بیمار بیرون بکشه بعضی اوقات میخوای کسی رو دلداری بدی، با همه وجودت میخوای یه خنده کوچیک رو لباش بیاری، ولی حس ناتوانی بهت دست میده،اون موقع است که دلم...
-
پازل
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1390 08:54
فکر میکنم هر کدوم از ما تشکیل شدیم از یه سری پازل طی سالهای زندگیمون این پازل ها هستند که کنار هم قرار میگیرند از کنار هم قرار گرفتن این پازل هاست که ما کامل میشیم نمیدونم آدم از تکه های کوچک بیشتری تشکیل شده باشه بهتره یا نه از تکه های بزرگ ولی کمتر؟ ولی اگه این تکیه بزرگ پازل هیچوقت پیدا نشه چی؟
-
قاصدک
دوشنبه 28 شهریورماه سال 1390 21:29
قاصدک شعر مرا از بر کن برو آن گوشه باغ سمت آن نرگس مست و بخوان در گوشش و بگو باور کن یک نفر یاد تو را دمی از دل نبرد .
-
خاطره
شنبه 26 شهریورماه سال 1390 22:30
اینهمه انتظار .......... امروز هم گذشت شد یه خاطره یه خاطره کنار اونای دیگه نمیدونم واسه تو هم همینطوره ؟ اینکه یادت میمونه یکی همش به فکرته؟ همیشه شادیات آرزوشه
-
happy birthday
شنبه 26 شهریورماه سال 1390 00:04
-
تقدیم به همه دوستای بامعرفت
جمعه 25 شهریورماه سال 1390 20:01
امروز تو خیابون دست یه نفر یه قناری دیدم پرسیدم : فروشیه؟ گفت : نه ؛ رفیقمه به سلامتی همه اونایی که رفیقاشون رو نمیفروشند
-
دوستت دارم
جمعه 25 شهریورماه سال 1390 11:20
تورادوست دارم و تو دیگری را دیگری شاید کسی را و کسی شاید مرا ولی همه ی ما تنهاییم نمی دانم چرا این گونه است؟ وقتی نگاه عاشق کسی به توست میبینى اما، دلت بسته به مهر دیگرى است بی اعتنا می گذرى و عاشقانه به کسى می نگرى... که دلش پیش تو نیست؟
-
دوست داشتن هم یه چیزی مثل پروانه هست
جمعه 25 شهریورماه سال 1390 10:25
یه پروانه را با دستات می گیری بعدش می خوای ببینی زنده هست؟ انگشتاتو باز کنی .... فرار میکنه محکم بگیری....می میره دوست داشتن هم یه چیزی مثل پروانه هست
-
sun flower
پنجشنبه 24 شهریورماه سال 1390 09:18
-
نگاه
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1390 17:38
همیشه زبان وسیله حرف زدن نیست بعضی نگاه ها آشنا است، انگار یه جایی دیدیش نگاه هر کسی یه دنیا حرف داره شاید هم نگاه زبان گویای دل هر کسی هست بعضی زبان ها به قدر تلخ و نیش دار هست که دلت رو میشکنند و نمیخوای صدای اون طرف رو یه بار دیگه بشنوی پیش خودت میگی: یه بار فکر کرد و این حرف رو زد؟ ولی نگاه !! نگاه بعضی ها طوری در...