این حال من بی توست ..........

بعضی اوقات دوست داری حرف بزنی یکی گوش کنه ولی اون یه نفر هیچوقت نیست ، پس مینویسی، مینویسی شاید روزی بیاد بخونه ،فریاد سکوتت رو

این حال من بی توست ..........

بعضی اوقات دوست داری حرف بزنی یکی گوش کنه ولی اون یه نفر هیچوقت نیست ، پس مینویسی، مینویسی شاید روزی بیاد بخونه ،فریاد سکوتت رو

بخوانیم و عمل کنیم.

 

http://www.redlink1.com/mydocs/group/103/02.jpg

  

 

۱) اگر اولش به فکر آخرش نباشی آخرش به فکر اولش می افتی

۲) لذتی که در فراغ هست در وصال نیست چون در فراغ شوق وصال هست و در وصال بیم فراغ
۳) آغاز کسی باش که پایان تو باشد
۴) پرستویی که به فکر مهاجرت هست از ویرانی آشیانه نمی هراسد
۵) کمی سبکسری لازم است تا از زندگی لذت ببری و کمی شعـــور، تا مشکلی برایت پیش نیاید
۶) دوست واقعی کسی است که اگر ساعتها در کنار او ساکت بشینی و صحبتی بین تان ردوبدل
نشه بعد از خداحافظی احساس کنی که ساعتها باهاش درد و دل کردی
۷) چون می گذرد غمی نیست
۸) انسان باید سعی کند در زندگی چیزهایی که دوست دارد را بدست آورد ، و گرنه مجبور میشود چیزهایی را که بدست آورده است دوست بدارد
۹) فرصتها در سختی ها بوجود می آیند بدون جاذبه، پرواز معنی ندارد
۱۰) کاش میشد سرنوشت را از سرِِ نوشت
ادامه مطلب ...

به حرفم گوش کن

 

 

به حرفم گوش کن یارب به دردم گوش کن یارب اگه بیهوده میگویم مرا خاموش کن یارب
مرا یارب نمی خوای گناه از تو اگه نفرین به این دنیای بد کردم
بگو یارب چه بد گفتم چه بد کردم که نزدت خودم را دیو دد کردم بجز عشقی که دردش را به من دادی
به من یارب چه بخشیدی که رد کردم
فقط در عاشقی یارب مدد گفتم شدم عاشق تمنای مدد کردم
شب مستی اگه یه توبه بشکستم سحر تکرار توبه صد به صد کردم
به سیلابم کشاندی زیر وبم دیدن تحمل در عذاب جذر و مد کردم
برایم آتشی دوزخ فرستادی
برایت لاله ها در سبد کردم

شعری از یک دوست

 

 

مثل شمع نیمه جون ، داره میسوزه تنم
کسی باور نداره این تن خسته منم
خیره مونده به افق
چشم انتظاره من
همزبون شعله هام داد من فغان من
قصه زندگی من قصه ماه و پلنگ
قصه رفتن و موندن قصه شیشه و سنگ
شب به پایان نرسونده شعله آخر من
صبح صادق ندمیده روی خاکستر من
شعله از سرم گذشت
آشنایی نرسید
قطره قطره شد تنم
در فضای شب چکید
هرچه گفتم نشنید
کسی جز سایه من
تو که با من میمیری
سایه فریادی بزن
بی صدا سوختم و ساختنم در دل این شب درد
از تنم چیزی نمونده غیر خاکستر سرد
غیرتم میکشد اما روشنی بخش شبم
میرسم به صبح صادق با همه تاب و تبم
گل یخم اما ...

محبوب تر از پیامبر خدا

 

http://radsms.com//image/image_post/dastan/%D8%B9%DB%8C%D8%B3%DB%8C%20%D9%85%D8%B3%DB%8C%D8%AD.jpg

وقتی حضرت عیسی علیه السلام از خداوند در خواست کرد کسی را به او نشان دهد که نزد خدا محبوب تر از او باشد، خداوند عیسی را به پیرزنی که در کنار دریا زندگی می کرد راهنمایی نمود. وقتی عیسی علیه السلام به سراغ آن خانم آمد، دید در خرابه ای زندگی می کند وبا بدنی فلج و چشمانی نابینا در گوشه ای رها شده است. وقتی حضرت عیسی علیه السلام جلوتر رفت ودقّت کرد، دید پیرزن مشغول ذکری است:

خدایا شکرت که نعمت دادی، کرم کردی، زیبایی دادی، کرامت دادی.

حضرت عیسی علیه السلام تعجب کرد که اوبا این بدن فلج که فقط دهانش کار می کند، چرا چنین ستایش می کند؟ با خود گفت که او از اولیای خداست ومن بی اجازه وارد خرابه شدم؛ برگردم، اجازه بگیرم وبعد داخل شوم. به دم خرابه بازگشت و گفت: « السَّلامُ علیکُ یا أَمةَ الله» پیرزن گفت: « وعلیک السَّلام یا روح الله». عیسی پرسید: خانم! مگر مرا می بینی؟

ادامه مطلب ...

من و این آدما

 

 

چرا ما ها اینجوری شدیم؟  

چرا دنیای اطرافمون رو اینقدر داریم خراب میکنیم؟  

به کجا چنین شتابان؟ 

 

چرا قدر محبت دوستی که خالصانه تقدیمون کرده رو نمیدونیم  

و بعد میریم محبت کسی دیگه ای رو به خواری گدایی میکنیم؟  

 

مگه نه اینکه خدا ما رو اشرف مخلوقات قرار داد، حالا این اشرف مخلوقات  

تا چه حد خودشو حقیر و پست کرده؟ 

 

یادمون نره قشنگترین چیزهای زندگی دست نیافتنی هستند 

محبتی رو که از دست دادی هیچوقت دوباره به دست نخواهی آورد.